حکایت مدیریتی
میخ سر راه
فردي از روي كنجكاوي با هدف شناخت واكنش ديگران نسبت به مسايل پيرامون، ميخي را در چهارچوب درب سازماني كه محل تردد بود كار گذاشت. نفر اول وارد شد و بدون اينكه ميخ را ببيند از درب گذشت. نفر دوم كه از چهارچوب درب ميگذشت ميخ را ديد ولي بي توجه به آن گذشت. نفر سوم ميخ را ديد و پيش خود گفت وقتي كارم تمام شد بر مي گردم و ميخ را از چهارچوب درب بر ميدارم تا براي كسي خطر ايجاد نكند. نفر چهارم به محض رويت ميخ و شناخت خطر ميخ در محل تردد، بلافاصله ميخ كشي آورد و ميخ را درآرود و سپس به كار خود رسيدگي كرد.
--------------------------------------------------------------------------------
شرح حكايت
هر فردي نسبت به مسايل واكنشي دارد. نفر اول مانند افراد با درجه شناخت پايين و بي توجه به محيط پيرامون خود. نفر دوم شناخت پيدا كرد ولي مسووليت پذيري نسبت به خطرات آن مساله براي ديگران را نداشت. نفر سوم، داراي شناخت و مسووليت پذيري بود ولي وقت شناسي نداشت و پي به اهميت و ضرورت مساله نبرده بود. نفر چهارم فردي با درجه شناخت بالا، مسووليت پذير، وقت شناس، درك بالا نسبت اهميت مسائل و خطرات محيطي و اينكه اهل عمل.
مهم نيست ما شير هستيم يا غزال...
متن حكايت
هر روز صبح در گوشهاي از صحراي آفريقا غزالي از خواب بيدار ميشود. غزال ميداند كه در آن روز بايد چالاكتر از همه درندگان تيزرو باشد و گرنه مرگ، او را خواهد بلعيد.
در گوشهاي ديگر از اين صحرا هر روز شيري از خواب بيدار ميشود كه ميداند بايد يكي از آهوان تيزپا را به چنگ آورد وگرنه بايد منتظر مرگ باشد!
شرح حكايت
مهم نيست ما شير هستيم يا غزال. مهم اين است كه بدانيم بايد هر روز چابكتر از روز قبل باشيم.
نجات غریق
متن حكايت
مردي در كنار رودخانهاي ايستاده بود. ناگهان صداي فريادي را ميشنود و متوجه ميشود كه كسي در حال غرق شدن است. فوراً به آب ميپرد و او را نجات ميدهد. اما پيش از آن كه نفسي تازه كند فريادهاي ديگري را ميشنود و باز به آب ميپرد و دو نفر ديگر را نجات ميدهد. اما پيش از اين كه حالش جا بيايد صداي چهار نفر ديگر را كه كمك ميخواهند ميشنود. او تمام روز را صرف نجات افرادي ميكند كه در چنگال امواج خروشان گرفتار شدهاند غافل از اين كه چند قدمي بالاتر ديوانهاي مردم را يكي يكي به رودخانه ميانداخت.
--------------------------------------------------------------------------------
شرح حكايت
برخي مديران و سازمانها اين گونه عمل ميكنند. در اين سازمانها به جاي درمان ريشه، به كندن برگ هاي زرد رغبت بيشتري نشان داده ميشود. به عبارت ديگر به جاي علت يابي و رفع مشكلات، صرفاً به اصلاح آنها ميپردازند. آيا بهتر نيست ضمن چارهجويي براي عوارض و مسائل پيشآمده، بر روي علل هم تأثير گذاشت تا مسئله به طور همه جانبه حل شده و از اتلاف سرمايه ها و منابع با ارزش جلوگيري شود؟
فردي از روي كنجكاوي با هدف شناخت واكنش ديگران نسبت به مسايل پيرامون، ميخي را در چهارچوب درب سازماني كه محل تردد بود كار گذاشت. نفر اول وارد شد و بدون اينكه ميخ را ببيند از درب گذشت. نفر دوم كه از چهارچوب درب ميگذشت ميخ را ديد ولي بي توجه به آن گذشت. نفر سوم ميخ را ديد و پيش خود گفت وقتي كارم تمام شد بر مي گردم و ميخ را از چهارچوب درب بر ميدارم تا براي كسي خطر ايجاد نكند. نفر چهارم به محض رويت ميخ و شناخت خطر ميخ در محل تردد، بلافاصله ميخ كشي آورد و ميخ را درآرود و سپس به كار خود رسيدگي كرد.
--------------------------------------------------------------------------------
شرح حكايت
هر فردي نسبت به مسايل واكنشي دارد. نفر اول مانند افراد با درجه شناخت پايين و بي توجه به محيط پيرامون خود. نفر دوم شناخت پيدا كرد ولي مسووليت پذيري نسبت به خطرات آن مساله براي ديگران را نداشت. نفر سوم، داراي شناخت و مسووليت پذيري بود ولي وقت شناسي نداشت و پي به اهميت و ضرورت مساله نبرده بود. نفر چهارم فردي با درجه شناخت بالا، مسووليت پذير، وقت شناس، درك بالا نسبت اهميت مسائل و خطرات محيطي و اينكه اهل عمل.
مهم نيست ما شير هستيم يا غزال...
متن حكايت
هر روز صبح در گوشهاي از صحراي آفريقا غزالي از خواب بيدار ميشود. غزال ميداند كه در آن روز بايد چالاكتر از همه درندگان تيزرو باشد و گرنه مرگ، او را خواهد بلعيد.
در گوشهاي ديگر از اين صحرا هر روز شيري از خواب بيدار ميشود كه ميداند بايد يكي از آهوان تيزپا را به چنگ آورد وگرنه بايد منتظر مرگ باشد!
شرح حكايت
مهم نيست ما شير هستيم يا غزال. مهم اين است كه بدانيم بايد هر روز چابكتر از روز قبل باشيم.
نجات غریق
متن حكايت
مردي در كنار رودخانهاي ايستاده بود. ناگهان صداي فريادي را ميشنود و متوجه ميشود كه كسي در حال غرق شدن است. فوراً به آب ميپرد و او را نجات ميدهد. اما پيش از آن كه نفسي تازه كند فريادهاي ديگري را ميشنود و باز به آب ميپرد و دو نفر ديگر را نجات ميدهد. اما پيش از اين كه حالش جا بيايد صداي چهار نفر ديگر را كه كمك ميخواهند ميشنود. او تمام روز را صرف نجات افرادي ميكند كه در چنگال امواج خروشان گرفتار شدهاند غافل از اين كه چند قدمي بالاتر ديوانهاي مردم را يكي يكي به رودخانه ميانداخت.
--------------------------------------------------------------------------------
شرح حكايت
برخي مديران و سازمانها اين گونه عمل ميكنند. در اين سازمانها به جاي درمان ريشه، به كندن برگ هاي زرد رغبت بيشتري نشان داده ميشود. به عبارت ديگر به جاي علت يابي و رفع مشكلات، صرفاً به اصلاح آنها ميپردازند. آيا بهتر نيست ضمن چارهجويي براي عوارض و مسائل پيشآمده، بر روي علل هم تأثير گذاشت تا مسئله به طور همه جانبه حل شده و از اتلاف سرمايه ها و منابع با ارزش جلوگيري شود؟
+ نوشته شده در ساعت توسط
|
امیدوارم وبلاگ مورد توجه و بهره برداری قرار گیرد.